قلب چوپون فکر نی بود ...

ساخت وبلاگ
ميگن ليلي خيلي زشت رو بوده ... ولي مجنون عاشقانه دوستش داشته ... اين يكي از اسطوره هاي عاشقانه ي ادبيات ماست ... اما اين اسطوره ي عاشقانه، يه معنا در درون خودش داره براي اهلش ... و اون اينكه عاشق، كسي نيست كه زيبايي هاي تو رو مي بينه و پرستش مي كنه ... بلكه عاشق كسيه كه زشتي ها و معايب تو رو در كنار زيبايي هات مي بينه و تمام آنچه كه هستي رو با هم ميخواد و ستايش مي كنه ... عاشق كور نيست ... عاشق در پذيرشِ كاملِ معشوقه ... و آنچه در نظر ديگران، عيب جلوه مي كنه، در نظر عاشق، بخشِ جدايي ناپذيري از معشوق هست كه در كنارِ سايرِ خصوصياتش بهش هويت داده ... مخلصِ كلام: عاشق نسبت به معشوق در بي ذهنيِ كامله ... و شايد براي همينه كه ميتونه به ساحتِ عشق وارد بشه ... نوشته شده توسط نسیم  | لینک ثابت | قلب چوپون فکر نی بود ......
ما را در سایت قلب چوپون فکر نی بود ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : laleh875 بازدید : 96 تاريخ : شنبه 4 تير 1401 ساعت: 6:05

آموختنی ها و روابط یه شباهت هایی با هم دارند ... البته که رابطه هم یه جور آموزه ست که باید فرا بگیریم ...هردو شامل کلیات و جزییات هستند ...کلیات چارچوب اصلی کار و به اصطلاح قاب قضیه ست.جزییات بخش سازنده و محتوایی درون اون قابه.وقتی میخوای چیزی رو برای کسی در ابتدا توضیح بدی باید اول تصویر کلی ش رو براش ترسیم کنی ... همون کلیات رو ...بعد جزئیات و محتوا آروم آروم توی این تصویر کلی در جای خودشون قرار میگیرند ... که خیلی هم مهمند و ضروری ...بعضی از جزییات در ابتدای مسیر قابل بیان هستند ... و اوکی... گفته میشن...اما اغلبِ جزییات در دنیای واقعی در اثر زمان، پیشامد و تجربه مطرح و قابل عرضه میشن ... اگر هم از همون اول در یه زمان نابجا توضیح داده بشن، بدون اینکه شنونده و بیننده تجربه داشته باشه، خیلی ساده مطلب از خاطر می‌ره ... پس توضیح اضافه و بیهوده و حتی حوصله سر بر هست ...در ارتباط هم همینطوره ...در کلیات قصه، باید با طرف مقابلت چارچوب و فریم مشخص و مقبولی داشته باشی ...بعد نوبت جزییاته که از قضا اصل قصه رو همین جزییات مشخص می کنند که فقط در طی زمان و معاشرت میشه بهشون رسید ...نوشته شده توسط نسیم  | لینک ثابت | قلب چوپون فکر نی بود ......
ما را در سایت قلب چوپون فکر نی بود ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : laleh875 بازدید : 106 تاريخ : شنبه 4 تير 1401 ساعت: 6:05

ديروز وقتي داشتيم توي كمربندي مي رفتيم با صحنه اي مواجه شديم كه جايي براي هيچ حرفي باقي نمي گذاشت... مردي سوار بر موتور ... در حال فريادهاي منقطع و گاه به گاه و دستِ رو به آسمون بلند ... مردي اونقدر فارغ از دنيا كه هيچ اهميتي براش نداشت كه كجاي اين زمان و مكان داره مويه مي كنه ... پيش چشم چند آدم يا حتي در چه حالي ... يه آدم تا كجاي غم ميتونه ته نشين بشه كه اينطور در انظار عموم، فارغ و بي هوا ويترينِ درد بشه؟_____________________________________________________________________________همكار من روستايي زاده ست ... در فرهنگ روستا، حريمِ شخصي به نسبت شهر، نازك تر و كمرنگ تره و طبيعيه چون زندگي آدمها براي بقا نسبت به آدمهاي شهر بيشتر در هم آميخته ست.شايد براي همينه كه اين همكار ما خيلي زود قالب ها و چارچوبهاي عرفي زندگي شهري رو در هم مي شكنه و با مردم ارتباط مي گيره ... اونقدر كه تمام آدمهاي رسمي و غير رسمي و حتي مراجعين خارج از مجموعه هم باهاش صميمي ميشن و سفره ي دلشون رو پيشش وا مي كنند ... من آدمهايي تا اين سطح باز رو درك نمي كنم ... چه لزومي داره كه آدمها اينقدر حريمشون رو به روي همه باز كنند؟چرا سطوح صميميت براي بعضي از آدمها تعريف نشده ست؟و البته اين موضوع در حالِ تسري به خيلي از آدمهاي اين جامعه ست ... و سوال اينجاست: چرا حريم شخصي تعريف شد؟و آدمهايي كه حريمِ شخصي بسيار باريكي دارند، در چه جايگاهي از سلامتِ روان هستند؟ بهتر بگم: آدمي كه انواع انرژي ها رو به خودش راه ميده و براي ديگران از شخصي ترين انرژي هاي خودش هبه مي كنه در چه جايگاهي از تجربه ي سلامتِ روان هست؟نوشته شده توسط نسیم  | لینک ثابت | (W قلب چوپون فکر نی بود ......
ما را در سایت قلب چوپون فکر نی بود ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : laleh875 بازدید : 116 تاريخ : شنبه 4 تير 1401 ساعت: 6:05